پیروزی در گرو داشتن افراد مناسب ، طرز فکر مثبت ، ابزار خوب و تشکیلات درست نیست. همه این موارد مهم هستند ، ولی شما را به اوج نمی رسانند. کل موضوع به داشتن استراتژی درست بر می گردد.
شخصی بنام جک تراوت که سالها بعنوان مشاور در بزرگترین شرکتهای جهان فعالیت داشته است ، و شرکتهایی مانند جنرال الکتریک ، زیراکس ، آی بی ام و … توسط او به اوج رسیده اند ، اخیرا کتابی بنام “استراتژی بزبان تراوت” نوشته است. این کتاب بزبان ساده بیان می کند که راز پیروزی شرکتها بر رقیبان ، داشتن استراتژی صحیح است.
چند ماه پیش نسخه انگلیسی این کتاب بدستم رسید و خواندن آن آنقدر لذت بخش بود که تا بحال آنرا چندین بار خوانده ام. از آنجایی که این کتاب بزبان فارسی ترجمه نشده بود ، شروع به ترجمه آن کردم و تا نیمی ازکتاب پیش رفتم. سپس ایمیل جک تراوت را از اینترنت پیدا کردم و برایش ایمیل فرستادم و اعلام کردم در حال ترجمه کتاب او هستم و در مورد اجازه چاپ از او سوال کردم.
در کمال تعجب پس از چند ساعت ایمیلی از او دریافت کردم و او ضمن اظهار قدردانی نسبت به علاقه من نسبت به این کتاب ، ایمیل شخصی مسئول انتشارات مک گراوهیل در خاورمیانه را در اختیار من قرار داد. ایمیلی به این شخص فرستادم و او نیز پس از سه ساعت پاسخ داد! و گفت پس از اتمام ترجمه با یک ناشر صحبت کنم و سپس هماهنگی های لازم از طریق ناشر انجام خواهد شد. پاسخگویی شخصی و سریع به ایمیل ها ، برایم بسیار تعجب آور بود و درس مهمی را در زمینه خدمات به مشتری بمن آموخت. پس از ذکر این خاطره ، مطالبی از این کتاب را برایتان بیان می کنم.
“با آغاز کار در جنرال الکتریک و چرخیدن در صدها شرکت در سراسر جهان این فرصت بی نظیر را داشتم تا دریابم ، چه چیزهایی باعث پیروزی و یا شکست در کسب و کار می شوند. چیزی که بارها آموخته ام آن است که پیروزی در گرو داشتن افراد مناسب ، طرز فکر مثبت ، ابزار خوب و تشکیلات درست نیست. همه این موارد مهم هستند ، ولی شما را به اوج نمی رسانند. کل موضوع به داشتن استراتژی درست بر می گردد.”
اگر استفاده از استراتژی مناسب تا این حد اهمیت دارد، یک شروع مناسب آن است که نگاهی به تعریف واژه استراتژی بیاندازیم. در واژه نامه “دنیای جدید وبستر” این توضیح مشاهده می شود: “علم طراحی و هدایت عملیات نظامی ، قرار دادن یا چیدن نیروها در برترین موقعیت ، قبل از درگیری واقعی با دشمن”. توجه کنید که استراتژی یک واژه نظامی است و در رابطه با دشمن بکار می رود. در هر جنگ ابتدا باید پیرامون میدان نبرد مطالعه کرد. میدان نبرد ، ذهن مشتریان، است و رقیبان دشمنان شما هستند!
بنابرین بسیار مهم است که درک مناسبی از استراتژی داشته باشید تا استراتژی درست را برای موقعیت خود انتخاب کنید. و از مشکلات بزرگی اجتناب کنید که خیلی ها با آن برخورد می کنند و در رقابت نابود می شوند.
استراتژی و بازاریابی کاملا به هم وابسته اند و تنها با داشتن یک استراتژی برنده است که طرح بازاریابی شما به نتیجه خواهد رسید. برای واضح شدن مطلب مثال زیر را در نظر بگیرید.
یک شرکت نرم افزاری کوچک ، راه بهتری برای مدیریت پروژه یافته است و یک نرم افزار مدیریت پروژه نوشته است. شاید بگویید این شرکت با محصول برتر یک استراتژی رقابتی مناسب دارد. تمام کاری که این شرکت باید انجام دهد آن است که محصول را در اختیار بخش بازاریابی قرار دهد تا جهان را از این نرم افزار فوق العاده آگاه کنند و بگویند چرا محصول آنها برتر است.در اینصورت به فروش خوبی دست خواهند یافت. این رویکرد مطمئنا شکست خواهد خورد!
مشکل آن است که دشمن فراموش شده است و جنگی که در آن دشمن فراموش شود به شکست خواهد انجامید. این شرکت دو رقیب بسیار بزرگ و چند رقیب کوچک دارد. آنها بلافاصله دست بکار خواهند شد و سعی خواهند کرد رقیب تازه وارد را از دور مسابقه خارج کنند. استراتژی آنها بدبین کردن مشتریان نسبت به یک محصول جدید و ناشناخته خواهد بود. مثلا در تبلیغات خود خواهند گفت “مدیریت پروژه کار حساسی است پس آنرا به شرکتهای باسابقه بسپارید.” این شرکت برای ماندن در مسابقه باید استراتژی مناسبی داشته باشد. استراتژی او می تواند آن باشد که محصول خود را بعنوان “نرم افزار مدیریت پروژه نسل آینده” در ذهن مشتریان جای دهد و در تبلیغات خود بگوید محصول آنها اولین نرم افزار با تکنولوژی جدید است و نرم افزارهای رقیب منسوخ و خارج از رده هستند. مطمئنا هیچ مشتری مایل به خرید محصولی قدیمی و خارج از رده نیست. این شرکت از یک اصل مهم بازاریابی پیروی می کند که می گوید: “اول بودن از بهتر بودن مهمتر است”. بله جنگ بازاریابی قوانین خود را دارد!
تعریف من از استراتژی: “یافتن وجوه تمایز و همچنین یافتن راهی مناسب برای انتقال آن تمایز به ذهن مشتریان است” در این مثال وجه تمایز این نرم افزار استفاده از آلگوریتمی جدید و پیچیده برای مدیریت پروژه بود ، ولی بهترین راه برای انتقال آن تمایز ، ایده “نسل آینده” بود.
بنابرین داشتن محصولی عالی و منحصر بفرد ، تضمینی برای فروش خوب نیست. بلکه همواره بدنبال استراتژی مناسب برای پیشی گرفتن از رقیبان و گرفتن ذهن مشتری باشید.
بدون دیدگاه