دگرگوني و تحولات شگرف در محيط خارجي سازمانها سبب پيدايش رويكردي پويا به مديريت با عنوان مديريت استراتژيك شده است. برنامهريزي و تصميمگيري در شرايط ناپايدار محيط بيروني، به عنوان دو وظيفه اصلي مديريت، از چالشهاي بزرگ مديران در دهههاي اخير بوده است. تلقي درست درباره سازمان به عنوان يك سيستم باز كه دائماً با محيط پيرامون خود در ارتباط بوده و از تغيير و تحولات آن تأثير ميپذيرد لزوم آشنايي و بهرهگيري از دانش مديريت استراتژيك را دو چندان مينمايد.
اين مقاله سعي دارد ضمن ارائه تصويري جامع از مديريت استراتژيك، فرآيند اجراي آن را در سازمان بررسي نموده و درك عميقتري از مفاهيم مرتبط با اين مقوله ايجاد نمايد. تبيين برنامهريزي استراتژيك و توسعه ديدگاه استراتژيك از ديگر موضوعاتي است كه اين مقاله به ارائه آن خواهد پرداخت.
واژگان كليدي
مديريت، استراتژي، مديريت استراتژيك، محيط سازماني مأموريت سازماني (بيانيه مأموريت)، چشمانداز سازمان برنامهريزي استراتژيك.
مديريت استراتژيك (Strategic Management)
مديريت استراتژيك عبارت است از فرآيند تجزيه و تحليل محيطي سازمان و اتخاذ تصميمها و انجام فعاليتهايي كه سبب ايجاد و تقويت مزيتهاي رقابتي براي سازمان ميشود. اگرچه رويكرد مديريت استراتژيك به سازمان يك رويكرد برونگراست ولي توجه به محيط دروني سازمان و نگرش جامع مديريت استراتژيك به هر دو محيط از نقاط قوت آن محسوب ميشود.
مديريت استراتژيك را ميتوان راهكار خلق آينده سازمان ناميد. مديريت استراتژيك به جاي پيشبيني آينده در ساختن آن نقش ايفا ميكند. اين رويكرد به مديريت سبب پويايي سازمان شده و واكنش فعال و سازنده آن را در برابر تغييرات سريع محيطي در پي خواهد داشت. مديريت استراتژيك رويكردي منعطف به مديريت بوده و به جاي برنامه ريزي محض به داشتن ديدگاه جامع در شرايط متحول محيطي تأكيد ميكند. در اين خصوص داشتن تفكر خلاق لازمه مديريت استراتژيك سازمان است.
تعريف استراتژي
واژه استراتژي (Strategy) از ريشه يوناني Strategema به معناي فرمانده ارتش، مركب از stratos به معني ارتش و ago به معناي رهبر گرفته شده است. مفهوم استراتژي ابتدا به معناي فن هدايت تطبيق و هماهنگسازي نيروها جهت نيل به اهداف جنگ در علوم نظامي بكار گرفته شد. با ورود اين واژه به فرهنگ دانش مديريت صاحبنظران اين رشته تعاريف متعددي از آن ارائه كردهاند. از ديدگاه آنسف استراتژي انتخاب زمينههايي از فعاليت است كه با اهداف سازمان منطبق باشد. آلفرد چندلر نيز استراتژي را تعيين هدفهاي بلند مدت و تخصيص منابع به نحوي ميداند كه براي تحقق اهداف ضرورت دارد. صرفنظر از تعاريف مختلف استراتژي وجوه مشترك و شالوده تعاريف را ميتوان به شرح ذيل بيان نمود :
1- تعيين رسالت و شخصيت سازمان.
2- داشتن اهداف بلند مدت و فدا كردن فرصتهاي آني براي رونق آينده.
3- داشتن تصوير جامع از محيط بيروني سازمان و تعيين جايگاه سازمان در آن.
4- نگرش بلند مدت در تخصيص منابع و تصميمگيري.
5- ضرورت انسجام درونسازماني و تعهد مشترك عمومي در قبال برنامه و مسير حركت.
6- انتخاب استراتژي به عنوان وسيلهاي براي تحقق اهداف سازمان.
استراتژيها به گونههاي مختلفي تقسيمبندي ميشوند. برخي از آنها بسيار كلي بوده و معياري براي تدوين برخي از استراتژيهاي جزئيتر در سازمان ميباشند. استراتژيهاي يكپارچگي، تمركز، تنوع و تدافعي از انواع مختلف استراتژي بشمار ميروند كه شاخصي براي تدوين استراتژيهاي جزئيتر سازمان در خصوص بازاريابي منابع انساني، مالي و عمليات (استراتژيهاي وظيفهاي Functional Strategy) ميباشند. در ميان استراتژيهاي وظيفهاي، استراتژي منابع انساني (Human Resource Strategy) از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است. برخي از صاحبنظران معتقدند داشتن استراتژي مؤثر منابع انساني ميتواند براي دستيابي سازمان به اهدافش و ايجاد تغييرات بزرگ بسيار مفيد واقع شود. استراتژي منابع انساني بر جذب، ارزيابي، انگيزش و آموزش كاركنان تمركز دارد.
بدون دیدگاه