فرآيند مديريت استراتژيك
فرآيند مديريت استراتژيك يك فرآيندي مستمر چرخهاي و پوياست. شالوده اين فرآيند را ميتوان تدوين، اجرا و كنترل استراتژي عنوان نمود. هدف از مطرح نمودن وظايف مديريت استراتژيك تحت عنوان يك فرآيند، فرموله كردن اين فرآيند و ارائه طريق به مديران سازمانها براي كامل كردن چرخه مديريت استراتژيك است.
براي ايجاد يك فرآيند استراتژيك كارآمد سازماني، ميبايست در سازمان كميتهاي تشكيل شود تا بتواند محيط درون سازماني و نقاط قوت و ضعف مؤسسه و همچنين فرصتها و تهديدهاي مربوط به محيط بيروني سازمان را مورد مطالعه قرار دهد و بر اساس اين مطالعه مناسبترين استراتژي انتخاب شود. به هر حال مديريت استراتژيك به عزم استراتژيك نياز دارد و عزم استراتژيك به اين معناست كه مديريت تصميم بگيرد كاري انجام دهد كه سازمان را متحول ميكند. اين موضوع فقط شامل مديرعامل سازمان و هيات مديره نميشود بكله تمامي مديران ارشد و به تدريج كل سيستم سازمان ميبايست داراي اين روحيه شوند. ايجاد اين زمينه در سازمان نيازمند كار فرهنگي است و مفهوم آن اين است كه باورهاي نيروي انساني آن در راستاي حركتهاي استراتژيك قرار گيرد. در غير اين صورت با ايجاد هر حركت تازه، نيروي انساني سازمان از خود مقاومت نشان خواهد داد. بنابراين اگر مديريت استراتژيك سازمان بخواهد نيروي انساني را در مسير استراتژي حركت دهد ابتدا بايد آنها را از اهداف اين استراتژي آگاه سازد تا از لزوم تحقق آن با خبر شوند.
مديريت استراتژيك شامل پنج گام متوالي و مستمر است :
1- تجزيه و تحليل محيطي (Environmetal Analysis)
2- پايهگذاري جهتگيري سازماني
(Establish Organizational Direction)
3- تعيين و تدوين استراتژي (Strategy Formulation)
4- اجراي استراتژي (strategy)
5- كنترل و ارزيابي استراتژي (Strategy Evaluate & control)
تجزيه و تحليل محيطي :
هدف از تجزيه و تحليل محيطي، بررسي و شناخت عواملي است كه به نوعي بر فعاليت و عملكرد سازمان تأثير ميگذارند. اين عوامل گاهي با محيط داخل سازمان ارتباط پيدا ميكنند و گاهي به محيط خارج از سازمان مربوط ميشوند. بر اين اساس ميتوان گفت محيط سازماني دربرگيرنده تمامي عواملي است كه فعاليت مؤسسه را به هر طريق تحت تدثير قرار ميدهند. در تجزيه و تحليل محيطي، محيط سازمان در سه سطح متفاوت دستهبندي ميشود:
محيط عمومي محيط عملياتي و محيط دروني :
محيط عمومي (Gemeal Enviroment) دربرگيرنده عوامل اجتماعي (از قبيل نرخ رشد جمعيت، ميانگين سطح تحصيلات ميزان رفاه جامعه و . . .)، عوامل اقتصادي (از قبيل نرخ بهره و ميزان تورم، سطح متوسط درآمد، ميزان اعتبار قابل دسترس و . . .)، عوامل سياسي (از قبيل ثبات دولت و نوع آن، قدرت احزاب سياسي، خط مشي دولت در ارتباط با كشورها و شركتهاي خارجي و . . .) عوامل قانوني (از قبيل قانون تجارت، قوانين صادرات و واردات، قوانين حقوقي، قوانين بينالمللي و . . .) و عوامل تكنولوژيك (روشها، فنون و ابزارهاي توليد كالا و خدمات) ميباشد. عوامل مذكور تأثير قابل ملاحظهاي بر فعاليت و نحوه مديريت سازمان دارند. به دليل اهميت اين عوامل گاهي تلقي نادرستي از تعريف محيط سازماني به چشم ميخورد و آن پندار ناصحيح مساوي دانستن محيط عمومي يا محيط سازماني است.
محيط عملياتي (Operating Environment) سطحي از محيط بيروني سازمان است كه تأثيرات آني و شديدي بر عمليات و سودآوري مؤسسه دارد. مشتريان، رقبا و عوامل رقابتي، نيروي كار عرضهكنندگان منابع مورد نياز سازمان و عوامل بينالمللي از مهمترين مؤلفههاي اين محيط بشمار ميروند.
محيط دروني (Internal Environment) عوامل و مؤلفههاي داخل سازمان را در برميگيرد. ساختار سازمان و عملكرد آن در مقابل چالشها و فرصتها، چگونگي استراتژيهاي سازماني جهت حفظ مشتريان كنوني و جذب مشتريان بالقوه، موقعيت مالي و سطح نقدينگي سازمان به منظور انجام عمليات روزمره سازمان از جمله مؤلفههاي محيط دروني به شمار ميروند.
در مطالعه محيط دورن سازماني، پس از بررسي و شناخت عوامل تأثيرگذار بر فعاليت سازمان، نقاط قوت و ضعف سازمان در زمينههاي مختلف و ابعاد گوناگون تعيين ميشود و در مطالعه محيط برون سازماني، شناسايي فرصتها و تهديدهاي محيط بيرون سازمان مورد توجه قرار ميگيرد. اين مطالعه، شناخت راهبردي يا شناخت استراتژيك نام دارد و بر اساس اين شناخت ميزان تحقق اهداف تعيين شده مشخص خواهد شد.
تجزيه و تحليل محيطي در سازمانهايي كه فرآيند مديريت استراتژيك در آنها به اجرا درآمده است هدف ديگري را دنبال مينمايد. تجزيه و تحليلي محيطي در اين سازمانها به منظور درك بهتر رويدادهاي درون سازماني و افزايش تناسب استراتژيهاي اتخاذ شده با محيط سازماني انجام ميگيرد.
پايهگذاري جهتگيريهاي سازماني
مديران با بهرهگيري از نتايج تجزيه و تحليل محيطي اقدام به تعيين جهتگيريهاي سازماني مينمايند. «ماموريت سازماني» (Organizational Mission) ، «چشمانداز سازماني» (Organizational Vision) و «هدف سازماني» (Organizational Objectives) شاخصهاي عمده جهتگيري سازمان محسوب ميشوند.
مأموريت سازماني يا بيانيه مأموريت فلسفه وجودي سازمان را مشخص مينمايد. بيانيه مأموريت سندي است كه يك سازمان را از سازمانهاي مشابه، متمايز ميكند. مأموريت سازمان نشاندهنده طيف فعاليت سازمان از نظر محصول و بازار است. اينكه چه كالا يا خدمتي ميخواهيم ارائه دهيم موضوعي است كه بيانيه مأموريت به آن ميپردازد.
تبيين چشمانداز سازمان دومين موضوع مورد بحث در جهتگيري سازماني است. بيانيه چشمانداز سازمان، جايگاه و موقعيت آتي مؤسسه را مشخص مينمايد. اين موضوع كه به كجا ميخواهيم برسيم پرسشي است كه بيانيه چشمانداز سازمان پاسخ آن را بيان ميكند. چشمانداز، به مثابه تصوير روشن سازمان در آيندهاي تعريف شده است.
اما اهداف سازماني (Organizational Objectives) بيانكننده منظور (Purpose) برنامهريزي در طرحها و برنامهها هستند. اهداف سازماني در چارچوب فرآيند برنامهريزي تدوين شده، ايدههاي مبهم و تجربي را به منظورها و نتايج مشخص تبديل ميكنند. بدون وجود اهداف، رفتارها و فعاليتها در سازمان دچار سردرگمي خواهد شد. هدفگذاري جزء جدايي ناپذير برنامهريزي بوده و مبنايي براي اجراي آن است. سازمانها براي منظورهاي متفاوتي وجود دارند و بنابراين داراي اهداف خاصي هستند. هر يك از مؤلفههاي سود، سهم بازار، آسايش كاركنان، كيفيت كالاها و خدمات هر كدام به نوبه خود ميـواند به عنوان يك هدف براي سازمان مطرح باشد. اهداف سازماني چند خصوصيت ويژه دارند : آنها قابل اندازهگيري (Measurable) هستند، اختصاص به موضوع ويژهاي دارند، زمانمند و قابل تحقق ميباشند و ميـوانند مبنايي براي دادن پاداش و ايجاد انگيزه باشند. نكته ديگر در تعيين اهداف اين است كه اين اهداف نبايد به سازمان و يا شركت براي رسيدن به آن از جاي خود برخيزد و به سمت آن حركت كند به عبارت ديگر اهداف بايد چالشبرانگيز (Challenging) باشند.
در تبيين چهتگيري سازماني، مشخص نمودن مأموريت سازمان نخستين گام اين مرحله از فرآيند مديريت استراتژيك است. بيانيه مأموريت مبنايي براي تبيين چشمانداز و اهداف سازمان ميباشد.
بدون دیدگاه