چكيده
تحقيق حاضر با هدف کلي طراحي و تبيين عامل ارتباط استراتژيك موثر برنوآوري سازماني انجام شده است. براي رسيدن به هدف مذکور يك شركت توليدي ترانسفورماتور انتخاب شد، چرا که اين شركت در سالهاي اخير در تکاپوي ارائه محصولات جديد بوده و هم اکنون نيز در پي افزودن انواع جديدي به محصولات خود است. اين ادعا با بررسي دستاوردهاي گروه در زمينه توسعه محصولات جديد در خط توليد ترانسفورماتورهاي خشک رزيني و روغني توزيع ودر توليد راکتور شنت قابل درک است.
بررسي تمام جنبه هاي نوآوري که برخي از آنها براي گروه ايران ترانسفو و برخي از آنها براي مشتريان آن گروه نوآوري به حساب مي آيند ، احتياج به منابع گسترده تحقيقاتي دارد. براي جلوگيري از تاثير منفي محدوديتهايي که در منابع لازم جهت انجام تحقيق وجود داشت وازآنجاکه نمود نوآوري سازماني در نوآوري محصول بيشتر است، براي کسب نتايجي مطمئن ودقيق،واحدهاي فروش وبازاريابي اين شرکت وطرح و توسعه وطراحي ومهندسي يكي از موسسات مرتبط با اين شركت که بيشترين نقش رادر نوآوري محصولي سازمان دارا هستند،محور مطالعه انتخاب شدند.
در اين تحقيق اولويت اول بررسي وجود نوآوري سازماني در شركت مذكور در تاريخ تدوين اين پژوهش است. اولويت دوم با بررسي عامل ارتباط استراتژيك موثر بر نوآوري سازماني است و اولويت سوم در اين تحقيق با بررسي تفاوت نظرات و نگرشهاي گروههاي طراحي و مهندسي و تحقيق و توسعه ،فروش و بازاريابي است؛ با اين هدف که اطلاعاتي در زمينه تفاوتهاي نگرشهاي نيروي انساني که عمده ترين منبع توسعه محصول و نوآوري هستند به مديران سطوح بالا جهت به کارگيري در تصميم گيريهاي آتي ارائه شود.
اين تحقيق درپي سنجش ميزان اهميت يكي از متغيرهايي است كه آندرياس هرمن، ترستن تامزاك و رنه بفورت در نتايج تحقيق خود به عنوان Determinants of Product Innovation در سال 2006 منتشر كردند.اين سه محقق كه نتايج به دست آمده تحقيق خود را در مجله مديريت نوآوري به چاپ رساندند، بيشتر به دنبال سنجش شاخصهاي موثر بر نوآوري، تقريبا در53 شركت آلماني ، انگليسي وفرانسوي و البته به قصد مقايسه آنها ،بوده اند.شركتهايي كه پروژه هاي عرضه محصول جديد و سابقه عرضه محصول جديد به بازار نيز داشتند.عمده هدف آنها سنجش و بررسي تعيين كننده هاي نوآوري بوده است نه سنجش وجود نوآوري.
ما نيز با توجه به تحقيق آندرياس هرمن، ترستن تامزاك و رنه بفورت ، تحقيق حاضر را با عنوان« طراحي؛ عامل ارتباط استراتژيك موثر بر نوآوري سازماني در يك گروه صنعتي» شروع كرديم.آنچه بديهي است امكان تكرار دقيق آن تحقيق به دليل محدوديتهايي چند از جمله كمتر نوآور بودن شركتهاي صنعتي در ايران را نداشتيم.
مروري برادبيات تحقيق
نوآوري از کلمه لاتين ” Innovate ” به معناي ” ساختن يک چيز جديد ” استخراج شده است. شوچيتي اولين کسي بود که نوآوري را در قالب مفهوم علمي مطرح کرد . در واقع وي در پي شناخت عوامل موثر بر رشد اقتصادي کشورها بود که در اين راستا به نقش و اهميت حياتي نوآوري در رشد کشورها پي برد . بر اساس نظريه وي، نوآوري به يکي از اشکال زير ظاهر مي شود:
-1 معرفي و تجاري کردن محصول يا خدمت جديد يا بهبود اساسي در کاربرد محصولات و خدمات موجود .
-2 معرفي فرايند توليد جديد يا بهبود اساسي در فرايند هاي کاري موجود .
-3 گشودن درهاي بازار جديد .
-4 توسعه منابع جديد تامين کننده مانند مواد اوليه، تجهيزات و ديگر وروديها .
-5 ايجاد تغييرات اساسي در ساختارهاي صنعتي و سازماني .
نوآوري يک فرايند است که در اين فرايند ابتدا فرد اجازه مي دهد تصورش به آسمانها صعود کند، سپس آن را به زمين ميآورد و مهندسي مي کند ( مهندسي ايده) تا تبديل به ايده شود، سپس ايدهها را از طريق مديريت ايده به ايده هاي عملي، مفيد و مناسب تبديل مي کند. (خلاقيت ) به دنبال آن ايده ها را به کالا، خدمات و فرايند تبديل مي كند و نهايتا” با تجاري کردن محصولات، خدمات و فرايندهاي جديد يا توسعه يافته در بازار، فرايند نوآوري خاتمه مي يابد . به عبارتي خلاقيت لازمه نوآوري است اما بايد توجه داشت که ازخلاقيت تا نوآوري غالبا” راهي طولاني در پيش است که معمولا” اين راه را افراد کارآفرين تسهيل مي کنند .
انواع نوآوري
متناسب با کاربردها و سطوح مورد بررسي، نوآوري به انواع مختلف نيز تفکيک شده است . معمولا” محققان بر اين باورند که مفهوم فرايند نوآوري را درک کرده اند، اما حقيقتا” بسياري از تحقيقات انجام گرفته درحوزه هاي مختلف مرتبط با نوآوري، تعاريف و طبقه بندي متفاوتي از نوآوري را ارائه داده اند . فرايند نوآوري به صورت نوآوري راديکالي يا افزايشي، نوآوريهاي تقليدي يا کاملا”جديد، بهبودي يا انقلابي، تکنولوژيک يا سازماني و بسيار انواع ديگر تعريف شده است . بطور کلي دو فاکتور مهم در تعيين نوع نوآوري وجود دارد :
-1 درجه جديد بودن نوآوري؛
-2 جديد بودن در محصول، خدمت،فرايند و يا غير از اين موارد .
بر اساس فاکتور اول يعني جديد بودن، نوآوريها به طبقات متفاوتي دسته بندي شده اند که مهمترين طبقهبندي جديدبودن نوآوري را به دو دسته نوآوريهاي افزايش و راديكالي تقسيم مي كند.
منظور از نوآوري راديکالي، تغييرات جديد در محصول، فرايند و يا ساختارهاي سازماني است . البته در مورد اينکه منظور از تغييرات اساسي و بنيادي چيست،باز در بين محققان اختلاف نظر وجود دارد، اما معمولا” هرتغييري که توسط آن دانش جديدي خلق شده ويا از دانشهاي موجود در تکنولوژيهاي جديد بهره گرفته شود، جزء نوآوريهاي راديکالي است.البته با توجه به سطحي که نوآوري در آن بررسي مي شود (سطح شرکت، منطقه اي، ملي و يا جهاني )، درجه راديکال بودن نيز تغيير مي کند. به عنوان مثال استفاده از ليزر در تجهيزات پزشکي اولين بار يک نوآوري راديکالي درسطح جهاني بود که توانست به کمک دانش موجود، تکنولوژي جديد را رواج دهد.اماتوليدکالاي جديدمثل دوچرخه دريک کارخانه کبريت سازي نوآوري راديکالي درسطح شرکت محسوب مي شود.نوآوري افزايشي معمولا” به عنوان تغييرات اساسي در کالا يا ساختارهاي موجود تعريف شده است . اين مفهوم با بهبود مستمر نيز ارتباط تنگاتنگي دارد. به عبارتي تغييرات در وضعيت موجود که منجر به کاربرد جديدي شود را نوآوري افزايشي گويند. به گفته اي نوآوري اگر بر اساس کشش بازار ايجاد شده باشد، معمولا” از نوع افزايشي واگر براثر فشار تکنولوژيک باشداز نوع راديکالي است.
نکته مهمي که بايد به آن توجه کرد، ديدگاه غلطي است که باعث شکست بسياري از استراتژيهاي نوآوري شده است و آن اينکه نوآوري را تنها در قالب راديکالي نوآوري بدانيم و به نوآوري افزايشي توجهي نكنيم . در حالي که بسياري از نوآوريهاي بازار، ناشي از فعاليتهاي افزايشي نوآورانه است. در طبقه بندي ديگري که بسيار مورد توجه واقع شده است، نوآوري به صورت زير طبقه بندي شده است:
1- نوآوري تکنولوژيک؛ 2- نوآوري سازماني.
تفکيک فوق بيشتر مبتني بر 5 گروه نوآوري است که شوچيتي معرفي کرده است. بر اين اساس گروه اول را جزء نوآوري تکنولوژيک و 3 گروه آخر را نوآوري سازماني نام نهاده اند . به عبارتي خلق محصولات، خدمات و يا فرايندهاي جديد و يا توسعه محصولات، خدمات و فرايندهاي موجود را نوآوري تکنولوژيک مي گويند و هر نوآوري غير از آن را نوآوري سازماني نام نهاده اند . ادامه اين تحقيق بر مبناي نوآوري تکنولوژيک و سازماني كه در ادامه شرح مختصري از آنها ارائه مي شود، بنا شده است .
الگوهاي تکامل فرايند نوآوري تکنولوژيک
فرايند نوآوري تکنولوژيک، فرايند تبديل ايده جديد به کالا (محصول،خدمت) و يا فرايند جديد يا کاملا” توسعه يافته است . به گفته فريمن، نوآوري مجموعهاي از عمليات فني، صنعتي و تجاري است. بنابراين به سادگي نميتوان آن را به قالبهاي خطي ساده تعريف كرد . اما تا قبل از دهه 80 مدل هاي ارائه شده براي فرايند نوآوري مبتني بر فرايند خطي ساده تصور مي شدند که با تحقيقات پايه، شروع و منجر به خلق ايده و در نهايت توليد کالا يا فرايند جديد ميشوند. اما با تحقيقات وسيعتر و بررسي موشکافانه رفتارهاي فرايند نوآوري در شرايط مختلف،پيچيدگيهايي مشاهده شد که ديگر نمي شد آنها را در يک فرايند خطي خلاصه كرد . بنابراين فرايندهاي غيرخطي مورد ارزيابي قرار گرفتند و محققان مختلفي سعي در شناخت فرايندهاي نوآوري كردند.
مدل فشار علم
در طي سالهاي 1960 – 1950 فرايند نوآوري بر اساس يک مدل خطي تعريف مي شد . در اين مدل ساده فرض ميشود که نوآوري با تحقيق علمي جديدي شروع ميشود و در مراحل بعد به توسعه محصول، توليد و بازاريابي مي رسد و در خاتمه، کالا، خدمت يا فرايند جديد با موفقيت به فروش خواهد رسيد .
بر طبق اين مدل بيان مي شود که براي ايجاد بازار پيشرو، بايد تحقيقات علمي را بهبود و توسعه داد و تاکيد بر روي تحقيق و توسعه است و نياز بازار هم بر روي فعاليتهاي تحقيق و توسعه تعريف شده است و ماهيتي مستقل ندارد. يعني رمز موفقيت نوآوري طبق اين مدل، سرمايهگذاريهاي کلان در تحقيق و توسعه است.
در اين مدل هيچ پسخورد بين مراحل در نظر گرفته نشده است . بنابراين تنها جوابگوي، صنايع ساده اي مانند پتروشيميها خواهد بود .
مدل کشش بازار
از اوايل 1960، دومين مدل خطي نوآوري با توجه به ديدگاههاي اقتصادي شکل گرفت . در اين مدل نوآوريها نتيجه تقاضا و نياز بازارها بودند و تقاضاي بازار مستقيما باعث ايجاد نياز جديد توسعه تکنولوژي شرکتها مي شد . در اين مدل بيشتر نوآوريها حاصل کار واحدهايي است که به طور مستقيم با مشتري در ارتباطاند، چون که اين واحدها، نياز و خواسته مشتري را بهتر مي شناسند و محل سرمايهگذاريها را بهتر تشخيص ميدهند . در اين مدل، بازار تعيين ميکند که در چه پروژه هاي تحقيق و توسعه سرمايه گذاري شود و تاکيد بر روي بازار و نياز مشتري است.
مدل اتصالي
بسياري از محققان با بررسي 2 مدل خطي ساده فوق به اين نتيجه رسيدند که فرايند نوآوري را نمي توان در قالب مدل هاي خطي به طور شفاف بيان کرد. بلکه گاهي اوقات تحقيقات علمي باعث توليدات جديد در بازار مي شود و گاهي نيز نياز بازار واحد تحقيقات را وادار به نوآوري ميکند . در واقع هدف مدل سوم نشان دادن توالي عمليات در نوآوري و وجود پس خورد بين واحد تحقيق و توسعه و بازار بوده است . يعني گاهي اوقات و در برخي از صنايع، تقاضاي بازار بر بخش تحقيق وتوسعه فشار وارد ميکند تا تحقيقات علمي جديدي انجام دهد و گاهي اوقات نوآوري نتيجه فعاليتهاي مستقل تحقيق و توسعه بوده است .
مدل يکپارچه و شبکه اي
اما مدل سوم هم جوابگوي بسياري از نوآوريها در سطح شرکتها ( يا حتي در سطح ملي ) نبود . بنابراين مدلهاي نسل چهارم و پنجم با فاصله زماني کوتاهي از هم شکل گرفتند که در مدلهاي جديد،به پس خورد در بين مراحل توجه بيشتري مبذول شده است.در نسل چهارم به توسعه موازي هر مرحله در کنار يکپارچگي هاي افقي توجه شده است، بر روي مشتري و نياز مشتري تمرکز بيشتري وجود دارد و
منابع تامين کنندگان هم بخشي از منابع شرکتها در نظرگرفته شده است.در اين مدل تاکيدبرروي تحقيق و توسعه وساخت و توليد است. (طراحيهاي قابل توليد )
در مدل نسل پنجم بيشتر هدف يکپارچه کردن استراتژيهاي توسعه در بين سازمانهاي مختلف داخلي و خارجي شرکتها بوده است . به طوري که ذينفعان يک کالا يا خدمت، داراي استراتژيهاي نزديک به هم باشند . با استفاده از تکنيکهاي سازماني جديد مثل توسعه به طور موازي به جاي توسعه متوالي به سمت سازمانهايي با ديدگاه فرايندي، مي توان به اين ديدگاه جديد نوآوري دست يافت . تاکيد اين مدل بر روي انعطاف پذيري شرکت در برابر تغييرات و سرعت در توسعه است و تمرکز بيشتر بر روي کيفيت است تا قيمت تمام شده .
مدل زنجيره ارزش
شايد بهترين مدل غيرخطي که عناصر مختلف فرايند نوآوري را توضيح ميدهد، مدل روزنبرگ – کلاين باشد . اين مدل فرايند نوآوري را در چهار مرحله خلاصه کرده است :
-1 شناخت پتانسيل و نياز بازار کار .
-2 ابداع کردن يا ايجاد طرح تحليلي براي توليد محصول جديد .
-3 طراحي با جزئيات، تست کردن طرحها و طراحي مجدد .
-4 توليد .
بنابراين عمده ترين فعاليتهاي موثر بر فرايند نوآوري طبق اين مدل عبارتند از :
-1 تحقيق و توسعه؛
-2 تجهيز و مهندسي صنايع؛
-3 راه اندازي توليد و کارهاي قبل از توليد؛
-4 بازاريابي محصولات جديد؛
-5 کسب تکنولوژيهاي غيرفيزيکي و فيزيکي؛
-6 طراحي.
عوامل موثر بر شکل گيري فرايندهاي نوآوري
با جمع بندي بررسيهاي انجام گرفته براي اين تحقيق، به طور کلي پارامترها و عوامل موثر بر فرايندهاي نوآوري شرکتها رابه دو گـروه اصلي ميتوان تفکيک کرد:
الف ) عوامل دروني شرکتها
ب ) عوامل بيروني شرکتها
عوامل دروني را ” موتور نوآوري ” نام نهاده اند که سيستم پيچيده عوامل داخلي تاثيرگذار بر فرايند نوآوري را شامل مي شود . عوامل داخلي شامل توانايي و قابليت يادگيري شرکتها براي توسعه و خلق محصولات و فرايندهاي جديد است .
عوامل خارجي نيز تواناييهايي است که قدرت رقابت و عرضه متناسب با نياز مشتريان را گسترش مي دهد.
آندرياس هرمن، ترستن تامزاك و رنه بفورت در نتايج تحقيق عوامل داخلي موثر بر نوآوري را توان تکنولوژيک سازمان ، تمايل مديران و کارکنان به رها كردن دانش موجود خود ،ارتباط استراتژيک سازمان با مشتريان، تامين کنندگان و رقبا ، عدم سرمايهگذاري خاص بر روي تکنولوژيهاي قبلي، تمرکز بر خواستههاي مشتريان ، تمرکز بر بازار با تکيه بر شايستگيهاي اساسي، بازارگرايي سازمان و قابليت يادگيري سازمان اعلام كرده اند. که در ادامه اثرات يك متغير از اين متغيرها را بر روي نوآوري سازماني در يك گروه صنعتي بررسي خواهيم كرد.
ارتباط استراتژيك سازماني
ارتباطات رسمي و غيررسمي بين شرکتها: شامل شبکه هاي همکاري شرکتهاي کوچک مانند ارتباط بين مصرفکنندگان و تامين کنندگان،ارتباط بين شرکت و آژانسها و موسسات تحقيقاتي و به علاوه رقبا مي توانند در جريان دانش مورد نياز نوآوري شرکتها سهم مهمي داشته باشند و وجود دروازه بانها و افراد تکنولوژيکي متخصص که باعث تسهيل جريان دانش دردرون شرکتها و همچنين شرکتها با محيط خارجي مي شوند .
ارتباطات بين المللي : بهنگام کردن تکنولوژي از طريق ارتباطات تکنولوژي، نقش مهمي بر فرايند نوآوري شرکتها خواهد داشت . در واقع به دليل توسعه روزافزون تکنولوژي درساير نقاط جهان، نياز به ارتباطات قوي بين المللي با ديگر کشورها ست .
درجه سهولت جابه جايي و انتقال تکنولوژي يا علوم:تاثير مهمي بر سرعت نوآوري شرکتها خواهد داشت .
سهولت و راحتي دسترسي صنايع به قابليتهاي تحقيق و توسعه دولتي : اينکه دولت باتحقيق و توسعه سرمايه گذاري کند اما در اختيار صنايع قرار نگيرد، در نهايت باعث نوآور شدن شرکتها نخواهد شد .
وجود سيستمهاي ارزشي : اثر صداقت و اصول اخلاقي بر تشکيل شبکه ها و انتقال اطلاعات بين آنها بسيار مهم است.اگر اعتماددربين يک شبکه برقرارنشود، آن شبکه به شکست محکوم خواهد شد. دانش ملموس وثبت شده:مانند دانشي که در اسناد ثبت اختراعات ژورنالهاي علمي و تخصصي ثبت شده است .
تاثير اين متغير مستقل بر روي نوآوري سازماني با بررسي شاخصهايي چون دخالت تامين کنندگان ومشتريان در پروژههاي تحقيق و توسعه، تبديل شرکت به يک شبکه ازائتلافهاي مشتريان، تامين کنندگان و رقبا ،ميزان احاطه اين شرکت از نظر جغرافيايي ميزان رفت و آمد کارکنان و مديران بين مشتريان ، تامين کنندگان و رقباي شرکت سنجيده مي شود.
فرضيه: ارتباط استراتژيک سازماني شرکت بر نوآوري سازماني داراي تاثيرمعني داري است.
سوالات تحقيق
چه رابطه اي بين متغيرهاي هشت گانه و ارتباط استراتژيك درسنجش نوآوري سازماني (ميزان تفاوت محصولات جديد شرکت از محصولات قديمي ،تعداد دفعاتي که در مقايسه با رقبا اين شرکت نوآوريهارادر بازار معرفي كرده است، ميزان نوآوري در پورتفوليوي محصول در مقايسه با رقبا،تعداد محصولات جديدي که در سه سال اخير گروه در بازار معرفي کرده است،حجم معاملات مربوط به نوآوريها در سه سال اخير چند در صد کل معاملات بوده است،تعداد پروژه هاي تحقيق و توسعه اي که گروه دنبال مي کند،تمايل دائمي کارکنان و مديران به رها کردن دانش و تجربه شان ،سهولت تغيير فرايندهاي داخلي با توجه به نوآوريهاي محصول) وجود دارد؟
سوال تحقيق در مورد فرضيه
ارتباط استراتژيک سازماني درهريک ازموارد؛دخالت تامين کنندگان و مشتريان در پروژه هاي تحقيق و توسعه، تبديل شرکتهاي گروه به يک شبکه از ائتلافهاي مشتريان ، تامين کنندگان و رقبا ،ميزان احاطه اين شرکتها از نظر جغرافيايي؛توسط مشتريان ، تامين کنندگان و رقبا،ميزان رفت و آمد کارکنان و مديران بين مشتريان ، تامين کنندگان و رقباي گروه ،چه تاثيري بر نوآوري سازماني دارد؟
حجم نمونه و روش نمونه گيري
براي نمونه گيري سه مجموعه از اين گروه انتخاب شدند. تعداد مديران و كارشناسان شاغل در واحدهاي فروش و بازاريابي و تحقيق و توسعه و طراحي و مهندسي اين گروه 190 نفر است . از ميان اين واحدها هركدام20نفر به طور مرحلهاي انتخاب شدند كه جمعا60 نفر نمونه از ميان آنها انتخاب شد.
روش تحقيق
از نظر نوع تحقيق ، پژوهش حاضر نمونه اي از مديران و كارشناسان ارشد واحدهاي فروش و بازاريابي وتحقيق وتوسعه و طراحي و مهندسي گروه را پوشش مي دهد و مي خواهد تاثير متغيرهاي چند گانه را بر نوآوري سازمان از ديدگاه آنها بسنجد و مشکلات ناشي از روشهاي سنتي بازاريابي و توليد را در جهت پيشنهاد راههاي موثرتر بررسي کند. بنابراين مي توان گفت تحقيق از نوع تحقيق کاربردي است.
دراين تحقيق براي تجزيه و تحليل اطلاعات توصيفي ازتحليل آمار توصيفي و براي تحليل فرضيات از تحليل آمار استنباطي شامل آزمونهاي آماري اختلاف ميانگين يك نمونه اي براي بررسي وضعيت عوامل و تحليلهاي ضريب همبستگي براي بررسي ارتباطات اين عوامل با نوآوري سازماني استفاده خواهد شد.
همچنين براي تعيين روايي (قابليت اعتماد) ابزار تحقيق از روش آلفاي کرونباخ استفاده شد.
ابزار جمع آوري داده ها
در تحقيق حاضر با توجه به ضرورت صرفه جويي در وقت ، هزينه و نيروي انساني از پرسشنامه استفاده شده كه شامل 32 سوال است.
پرسشنامه اين تحقيق شامل دو بخش است كه در بخش اول پرسشهاي جمعيت شناختي مطرح شده است. پرسشهاي جمعيت شناختي اطلاعاتي توصيفي در باره پاسخ دهنده كسب مي كنند.
پرسش هاي نگرشي از ديدگاهها، نظرات، باورها يا برداشتهاي پاسخ دهندگان در باره يك موضوع خاص سوال مي كنند.
نتيجه گيري
در مورد نوآوري سازماني ، ميانگين نظرات كارشناسان فروش و بازاريابي ، طرح و توسعه و مهندسي و طراحي بيانگر اين مطلب است كه تا تاريخ تدوين اين پژوهش نوآوري سازماني در گروه، موجود و با متغيرارتباط استراتژيك سازماني مرتبط است.
در پي سنجش اينكه آيا:
– ارتباط استراتژيک سازماني بر نوآوري سازماني تاثيرمعني داري دارد.
نتايج زير به دست آمده است:
مطابق جدول شماره 1 – ارتباط استراتژيك داراي همبستگي با نوآوري سازماني بوده كه به عدد 506/0 است و مي تواند دليل بر با اهميت بودن اين متغير باشد.
از آنجايي كه فرضيه اين تحقيق ، از نظر نقش داشتن متغيردر نوآوري سازماني، مورد تاييدقرار گرفته است و به عنوان عاملي كه در نوآوري سازماني نقش دارد، مي تواند به عنوان يك شاخص مثبت در نوآوري سازماني مد نظر قرار گيرد.
بنابراين نتيجه گيري مي شود كه در اين سازمان نوآوري سازماني و ارتباط استراتژيك در حد كمتر از متوسط وجود دارد، لذا ضروري است كه توجه ويژه به آنها شود و در تصميم گيريها مد نظر قرار گيرد.
پيشنهادهاي کاربردي تحقيق
شايسته است تحقيقات ديگري از طريق رجوع به آمار و ارقام مربوط به درآمد،هزينه و امثال آن و سنجش رضايت مشتريان صورت گيرد تا اين نتيجه گيري مطمئن تر بشود.اگر چه اين راهكارها به ترتيب احتياج به اسناد و مدارك مالي و آمار دقيق و همچنين احتياج به تنظيم پرسشنامه اي جداگانه
جهت سنجش نگرش مشتريان گروه دارد ولي در چارچوب طرحي منسجم ميتوانند نوآوري سازماني را از ابعاد بيشتري بسنجند.
به وسيله تكنيك آزمون اختلاف ميانگين يك نمونه اي، تفاوت معناداري بين ميانگين نظرات كارشناسان درمورد اين متغير موثر بر نوآوري سازماني شناسايي شد.
با توجه به اينكه در اين متغير ، تفاوت معنادار در ميانگين نظرات كارشناسان وجود دارد ، مي توان بيان كرد كه يكي ازمنشاء هاي بسياري از دوباره كاريها و اختلاف نظــرها در نوآوري محصولي گروه خواهد شد. چرا كه در واقع كارشناسان اين سه گروهنــد كه در خط مقدم نوآوري محصولي سازمان هستند، پس بهتر است آگاهانه به بررسي اين قضيه پرداخت تا اختلاف نظرات منجر به افزايش شكاف در مورد سايرارزيابيها نشود.
پيشنهادهايي براي مسئله وجود تفاوت معنادار در ميانگين نظرات كارشناسان وجود دارد:
– تشكيل كميته هاي نوآوري ، دواير فرايند يا محصولات جديد و گروههاي مسئول فرايند و محصول جديد.وظايف اين گروهها ايجاد و غربال كردن ايده هاي جديد ، همكاري با دايره تحقيق و توسعه ، فروش و بازاريابي خواهد بود.
– انجام تحقيقات دقيقتر ديگري براي درك ساير ابعاد اختلاف نظر.
– آموزشهاي متناسب با شرايط توسعه فرايندها يا محصولات جديد.
منابع ومآخذ:
1) بابايي – ابوالفضل (1383) بررسي موفقيت محصول سمند در شرکت ايران خودرو- پايان نامه کارشناسي ارشد (منتشر نشده) دانشگاه شهيد بهشتي ، دانشکده علوم اداري ، بخش مديريت
2)آقايي فيشاني – تيمور (1377) خلاقيت و نوآوري در انسانها و سازمانها – تهران – نشر ترمه
3) Michel(Mike)Robert,Product Innovation Strategy Pure and Simple, McGraw – Hill,1995
4) A. Herrmann , T. Tomczak and R. Befurt (2006), “ Determinants of radical product innovations ”,European Journal of Innovation Management Vol.9, No.1, pp.20-43
5)جهانگرد – نجمه(1382)ارائه چارچوب اندازه گيري نوآوري تکنولوژيکي در سطح شرکتها- پايان نامه کارشناسي ارشد (منتشر نشده) دانشگاه تربيت مدرس ، دانشکده فني مهندسي ، بخش مهندسي صنايع
6)Ali, A. (1994), “Pioneering versus incremental innovation: review and research propositions”, Journal of Product Innovation Management, Vol. 11, pp. 46-60.
7)Atuahene – Gima, K. and Ko, A. (2001), “An empirical investigation of the effect of market orientation and entrepreneurship orientation alignment on product innovation”, Organization Science, Vol. 12 No. 1, pp. 54-74.
8)Aiken, M. and Hage, J. (1968), “Organizational independence and intra-organizational structure”, American Sociological Review, Vol. 33, pp. 912-30.
9) سرمد- زهره (1384) روش هاي تحقيق در علوم رفتاري – تهران – نشر
بدون دیدگاه