مقدمه: طي ساليان متمادي، فناوري تاثير بسيار شگرفي بر توسعه روابط انساني و پيشرفت تمدن بشري گذاشته است. امروزه ديگر فناوري به تمامي ابعاد زندگي بشري وارد شده و تحولات چشمگيري که همه روزه در آن صورت مي پذيرد، زندگي انسانها را بيش از پيش تحت تاثير خود قرار داده است. از اين رو، موفقيت دولتها، صنايع مختلف، شرکتهاي خصوصي و دولتي و تک تک افراد يک جامعه، به چگونگي بهره برداري و استفاده از فناوري وابسته شده است. از آنجا که فناوري، همواره در خلق ثروت براي کشورها نقش بسزايي ايفا کرده و سطح استاندارد و کيفيت زندگي مردم را به شدت تحت تاثير خود قرار داده است، لذا سياستمداران در سطوح عالي کشورها به مديريت آن به عنوان يک عامل استراتژيک توجه دارند. در سطح صنعت نيز، متوليان و برنامه ريزان صنايع مختلف از اين ديدگاه به مديريت فناوري توجه مي کنند که ارتقا سطح فناوري مي تواند موجب افزايش کارايي و اثربخشي صنعت مربوطه گردد. ليکن درسطح بنگاههاي اقتصادي، فناوري زيربناي کسب و کار و عامل اصلي توليد کالا و خدمات به شمار مي آيد. از اين رو مديران عالي بنگاههاي اقتصادي تمامي تلاش خود را به هدايت صحيح اين عامل اساسي مبذول داشته اند.

جدا از اينکه فناوري در چه سطحي به کار گرفته مي شود و يا بايستي بشود، دو مقوله رقابت پذيري و تحولات سريع تکنولوژيکي، در شکل دهي و تکامل مديريت آن نقش مهمي ايفا کرده اند. از اين رو، دراين مقاله به بحث پيرامون تحولات سريع تکنولوژيکي در پيدايش مديريت فناوري و نقش و جايگاه رقابت پذيري پرداخته مي شود.

تحولات سريع فناوري

حجم و سرعت تغييرات تکنولوژيکي در سالهاي اخير آنقدرگسترده و وسيع بوده است که تعقيب آن توسط افراد وسازمانها، بسيار دشوار شده است. بخصوص در حوزه هايي نظير فناوري اطلاعات، تحولات سالهاي اخير قابل مقايسه با مجموع پيشرفتهاي صورت گرفته در چند هزار سال گذشته نيست.

وقايع رخ داده در قرن نوزدهم و بيستم، با برقراري ارتباط تنگاتنگ بين علم و فناوري به خوبي نشان داد که علم، در بسياري از مواقع، زيربناي توسعه فناوري را فراهم آورده و توسعه فناوري نيز به نوبه خود بازارهاي جديدي را خلق کرده است. درواقع گسترش و توسعه علوم مختلف، زمينه هاي فشار براي توسعه فنــاوري (TECHNOLOGY PUSH) را فراهم مي آورد. به گونه اي که ايده هاي اوليه در برخي از حوزه ها به وجود آمده و ازطريق نوآوري تکنولوژيکي، اين ايده ها به محصولات و خدمات جديد تبديل مي شوند و در فرايند تجاري سازي در جهت پاسخگويي عملي به يک نياز وارد بازار مي شوند. اما ازسوي ديگر، تحولات و تغييرات تکنولوژيکي در بسياري از موارد توسط کشش بازار (MARKET-PULL) تحريک و تقويت مي شوند. به اين ترتيب که توسعه فناوري در شرکتها معمولاً به منظور پاسخ به نيازهاي مشتريان و بازار بالقوه اي که براي يک کالا وجود دارد شکل مي گيرد. در مدل کشش بازار&، با طرح شدن يک نياز از سوي بازار، شرکت به شناسايي و درک نياز بازار و مشتريان پرداخته و با استفاده از مدلهاي مناسب حل مسئله، توسعه فناوري را از طريق انجام تحقيقات پايه، کاربردي و يا توسعه اي انجام مي دهد.

از اين رو، دو عامل کشش بازار و فشار علم و فناوري به همراه يکديگر به تغيير و تحولات تکنولوژيکي کمک کرده و درعين حال هرکدام از اين دو عامل به توسعه و ارتقا يکديگر نيز ياري مي رسانند و لذا يک حلقه مثبت را در تغيير و تحولات فناوري تشکيل مي دهند. (شکل 1)

از آنجا که اين دو عامل تاثير انکارناپذيري در فرايند نوآوري تکنولوژيکي و خلق مزيت رقابتي در سطوح مختلف دارند. در سطوح خرد در بنگاههاي اقتصادي هزينه هاي بسياري را صرف انجام فعاليتهاي تحقيق و توسعه اي مي کند تا ضمن دستيابي به فناوريهاي موردنياز آنها را در محصولات و فرايندهاي خود به کار گرفته و از اين طريق محصولات و کالاهاي قابل رقابت در بازارهاي مختلف ارائه کنند.

سياستگذاران کلان ملي نيز هزينه هاي زيادي در راه تحقيق و توسعه، انجام پژوهشهاي بنيادي، افزايش اختراعات و پرورش نيروي انساني توانمند صرف مي کنند تا تمامي اين عوامل باعث افزايش توليد محصولات با ارزش افزوده بيشتر شود. واضح است که دستيابي به فناوري، پرورش نيروي انساني ماهر وانجام نوآوري و… با هزينه هاي بسيار بالايي صورت مي پذيرد و درصورت عدم اعمال مديريت صحيح بر اين منابع ارزشمند، کليه فعاليتهاي صورت گرفته در اين راه به هدر خواهد رفت. بنابراين، نقش مديريت در توسعه، بهبود و حفاظت از اين منبع ارزشمند بسيار پررنگ و برجسته است.

باتوجه به ملاحظات فوق بود که مديريت فناوري از اوايل دهه 80 ميلادي در سطح دانشگاهي و در قالبي ميان – رشته اي مطرح شد. درواقع، فلسفه به وجودآمدن اين رشته دانشگاهي مديريتي به سالهاي دهه 70 و 80 ميلادي زماني برمي گردد که بسياري از صنايع آمريکا به تدريج موقعيت رقابتي خود را از دست مي دادند. و جاي خود را عمدتاً به محصولات ژاپني (و حتي برخي از محصولات کشورهاي آسيايي و اروپايي) مي سپردند. با کاهش توان رقابتي صنايع آمريکا، مديران و دست اندرکاران سازمانهايي چون شوراي ملي تحقيقات (NATIONAL RESEARCH COUNCIL=NRC) ،آکادمي علمي مهندسي و آکادمي ملي علوم (NATIONAL SCIENCE FUNDATION=NSF) تلاشهايي درجهت توجه به مديريت فناوري براي کسب مجدد رهبري اقتصادي آمريکا انجام دادند. گزارش شوراي ملي تحقيقات در سال 1987، بر لزوم رفع شکاف دانش و عمل در فعاليتهاي مهندسي و علوم پايه از يک سو و کسب وکار مديريتي از سوي ديگر تاکيد مي ورزيد.(1) همچنين تحقيقات بيشتر نشان داد که ارتباط ميان خلق فناوري و استفاده تجاري از آن در بسياري از سازمانهاي دولتي و خصوصي ضعيف و ناکافي بـــوده و بنابراين، برنامه هاي آموزشي دانشکده هاي مهندسي و مديريت و… بايستي موردبازنگري قرار گيرد. از اين رو، روشهاي جديدي در برنامه ها و محتواي دروس اين دانشکـــده ها در دستور کار قرار گرفت که شکل گيري برنامه هاي خاص و تخصصي در زمينه مديريت فناوري، يکي از نتايج اين فعاليتها است.

مفهوم مديريت فناوري

تعاريف مختلف و متنوعي از مديريت فناوري ارائه شده است که در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود. بنابر تعريف شوراي ملي تحقيقات، مديريت فناوري رشته هاي مهندسي، علوم و رشته هاي مديريتي را براي برنامه ريزي، توسعه و بکارگيري ظرفيتهاي تکنولوژيکي درجهت تدوين و پياده سازي اهداف استراتژيک و عملياتي يک سازمان با هم مرتبط مي نمايد. (2)

از سوي ديگر، برخي از محققان به تعريف کارکردهاي مديريت فناوري پرداخته اند و مديريت فناوري را فرايندي که همه فعاليتهاي شناسايي، انتخاب، اکتساب، بهره برداري و حفاظت از فناوريهاي يک بنگاه را دربــــــرمي گيرد. (3) و برخي نيز به تعريف سطوح مديريت فناوري در سطح جهاني، استراتژيک و عملياتي پرداخته اند. (4)

اما به طور کلي، منظور از مديريت فناوري (فارغ از اينکه در چه سطحي به کارگرفته يا تعريف مي شود)، مديريت سيستمهايي است که به ايجاد، کسب و استفاده از فناوري کمک مي کنند. ازجمله وظايف اصلي مديريت فناوري، مي توان به موارد زير اشاره کرد. (5)

مديريت تحقيق و توسعه؛

مديريت نوآوري؛

برنامه ريزي فناوري؛

مديريت استراتژيک فناوري.

ازسوي ديگر، از ديدگاه کلان، مديريت فناوري دانشي است که به تدوين و اجراي سياستهايي جهت مواجهه با تغييرات تکنولوژيکي و استفاده موثر از آن و تاثير فناوري بر جامعــه، سازمانها، افراد و طبيعت مي پردازد و هدف از آن، هدايت و تشويق نوآوري، افزايش رشد اقتصادي و کمک به استفاده مسئولانه از فناوري درجهت منافع بشريت است.

طارق خليل رئيس انجمن بين المللي مديريت فناوري و يکي از بنيانگذاران اين رشتــه، مديريت فناوري را تخصصي ميان رشته اي مي داند که علوم پايه، مهندسي و مديريت را با هم پيوند مي دهد، وي چارچوب مفهومــي زير را براي مديريت فناوري ارائه مي دهد:

نقش فناوري دررقابت پذيري

رقابت پذيري، فرايندي است که هر نهادي مي کوشد تا از آن طريق بهتر از ديگري عمل کرده و از وي پيشي گيرد (مديريت تکنولوژي، ص 48). درواقع مي توان از آن به عنوان تلاشي ياد کرد که يک بنگاه اقتصادي، صنعت يا کشور براي برتري يافتن نسبت به يک بنگاه اقتصادي، صنعت يا کشور ديگر در عرصه رقابت انجام مي دهد. در سطح بين المللي، کشورها به دليل کمبود منابع مالي، فني و تخصصــــي لازم، مي بايد براي رسيدن به ثروت و بهره مند ساختن آحاد جامعه خود از رفاه، با يکديگر به رقابت بپردازند. از اين رو، کسب توانمنديهاي رقابتي در جهان امروز به يکي از چالشهاي اساسي کشورهاي مختلف در سطح بين المللي تبديل شده است. براي برخورداري از توان رقابتي، عوامل مختلفي بايد وجود داشته باشندکه از جمله عوامل و شاخصهاي اصلي رقابت پذيري در دو سطح ملــي و بين المللي مي توان به عوامل ذيل اشـــاره کرد. (مديريت تکنولوژي صص 48 و 49)

الف – استاندارد سطح زندگي؛ ب – تجـارت؛ ج – بهره وري؛ د – سرمايه گذاري. ترکيب اين عوامل با يکديگر، تعيين کننده ميزان رقــــــابت پذيري يک کشور در بعد بين المللي است. فناوري مي تواند درهريک از عوامل مذکور نقش اساسي ايفا کند. به کمک فناوري مي توان زيرساختهاي لازم براي سرمايه گذاري را فراهم آورد. همچنين فناوري سبب افزايش ميزان کارايي توليد و به تبع آن افزايش بهره وري مي شود.

ازسوي ديگر، فناوري به ارتقا و تسهيل تجارت کمک قابل توجهي مي کند. در سطح بنگاههاي اقتصادي، فناوري از عوامل مهم افزايش توان رقابتي پذيري محسوب مي شود. زيرا از طريق تبلور در متمايزسازي محصولات، کاهش هزينه ها و ايجاد فرصتهاي جديد کسب و کار به بنگاههاي اقتصادي در کسب مزيت رقابتي کمک مي کند. درواقع فناوري مي تواند با کاهش قيمت تمام شده محصولات، بهبود کيفيت کالاها يا خدمات توليدي و تغيير مشخصات محصولات، عـــــاملي براي رقابت پذيري بنگاههاي اقتصادي در عرصه بازارهاي جهاني و منطقه اي باشد. در سطح صنعت، چنانچه آن صنعت توانايي بهبود، توسعه و نوآوري تکنولوژيکي را داشته باشد و بتواند با استفاده از سازوکارهاي مناسب به انتشار فناوري در بنگاههاي اقتصادي زيرمجموعه خود کمک کند، آنگاه با افزايش سطح توانمنديهاي مجموعه بنگاههاي زيرمجموعه خود، به سوي رقابت پذيري گام برخواهد داشت. اما عامل رقابت پذيري و حضور در بازارهاي مختلف، تنها عامل پيدايش و اهميت يافتن مديريت فنــــــاوري در عرصه ملي و بين المللي نبوده است. عوامل متعدد ديگري همچون محدود بودن منابع تکنولوژيک، سرمايه گذاريهاي هنگفت جهت نوآوري و توسعه فناوري، دشواري دستيابي به فناوريهاي توسعه يافته توسط ديگر بنگاهها، پررنگ شدن حمايت ازحقوق مالکيت معنوي و… ضرورت روزافزون مديريت اين منبع حياتي را در سطوح مختلف آشکار ساخته است.

ضرورت توجه به مديريت فناوري

قرن بيست و يکم&، قرني است که در آن تحولات شگرف علمي و تکنولوژيکي به همراه پديده جهاني شدن موجب شده است تا کشورها و بنگاههاي اقتصادي براي باقي ماندن در بازار جهاني به رقابت تنگاتنگي با يکديگر بپردازند.

درواقع درجهاني که اقتصاد تحت تاثير مسايل سياسي و تکنولوژيکي قرار دارد، چالش فراروي مديران و سياستگذاران کشورهاي درحال توسعه (ازجمله ايران) باتوجه به محدوديت منابع، پويايي محيط، رقابتهاي شديد جهاني و عقب افتادگي تکنولوژيکي، برخورد هوشمندانه و آگاهانه تر با موضوع کسب توانمنديهاي تکنولوژيکي است. ازسوي ديگر، بررسي پيــــــامدهاي اجتماعي تصميم گيريهاي سياستگذاران ملي در زمينه توسعه فناوري مناسب نيز از ديگر مواردي است که لزوم و اهميت به کارگيري مديريت فناوري را در اين سطح آشکار مي سازد.

در سطح بخش يا يک صنعت خاص نيز، مديران و تصميم گيران، اينک با محيطي متفاوت با گذشته مواجه هستند. شرکتهاي رقيب درحال ادغام با يکديگرند و کمک به رشد کارآفريني در سطح بنگاههاي کوچک و متوسط فعال در يک صنعت از مسئوليتهاي عمده اين بخشها به حساب مي آيد. ايجاد خوشه هاي صنعتي، شبکه هاي انتشار فناوري و توسعه فناوريهاي عمومي (GENERIC) که کاربرد بسياري در سطح صنعت دارند از چالشهاي اصلي است که مديران و سياستگذاران با آن دست به گريبان هستند. در اين سطح، مديريت فناوري با ارائه راهکارهاي مناسب مي تواند به اين دسته از مديران اجرايي و مياني در وزارتخانه هاي مختلف کشور کمک کنند.

مديريت فناوري در سطح بنگاههاي اقتصادي به مديران اين بنگاهها خدمات بسياري ارائه مي کند. اما متاسفانه بسياري از مديران ومهندسان در بنگاههاي اقتصادي داخلي بر «بهره برداري» از فنــــاوري صرفاً در راه کسب و کار خود تمرکز کرده اند و اين موضوع باعث شده است تا آنها تاثير فعاليتهاي تکنولوژيکي کنوني را در آينده شرکت کمتر از حد واقعي برآورد کنند و کمتر به مسايلي چون کوتاه شدن دوره عمر محصولات، نوآوريهاي مداوم در محصولات و فرايندها و درنهايت جهاني شدن توليد کالاها و خدمات بپردازند. مطمئناً افزايش توجه و آگاهي مديران و مهندسان ايراني از مفهوم مديريت فناوري به اين گروه از مديران کمک مي کند تا ازطريق تدوين و يکپارچه سازي استراتژي کسب و کار و فنــــاوري، شرکتهاي خود را براي بهبود بهره وري، افزايش اثربخشي و مستحکم کردن جايگاه رقابتي شان در بازار داخلي و بين المللي ياري کنند.

نتيجه گيري

رقابت، توان رقابتي، توسعه پايدار، و جهاني شدن واژه هايي هستند که امروزه در کليه محافل سياسي، اقتصادي و اجتماعي در سطوح ملي، بخشي و بنگاههاي اقتصادي به گوش مي رسند. به نظر مي رسد که در شرايط فعلي ديگر کسي بر سر مقوله خوب يا بد بودن جهاني شدن و يا تدوين استراتژي هاي رقابتي پايدار بحثي ندارد، زيرا روند جهاني شدن ظاهراً غيرقابل برگشت بوده و کشورها و بنگاههاي اقتصادي مختلف را تحت تاثير خود قرار داده است. اگر بپذيريم که امروزه فناوري نقش بسيار مهمي در فرايند جهاني شدن و اتخاذ استراتژي هاي رقابتي در سطح جهاني دارد، قطعاً به اين موضوع خواهيم رسيد که براي مديريت اين منبع گرانبها و ارزشمند، به کسب مهارتهاي زيادي نيازمنديم.

امروزه، مديران ارشد در سطوح مختلف براي کسب موفقيت، برخورد آگاهانه با تحولات دنياي کسب و کار، پرهيز از رويکرد آزمون و خطا و درنهــايت کاهش ريسک تصميم گيريهاي خود، بايد آشنايي با اصول مديريت فناوري را تاحد ممکن افزايش داده و به تدريج، اصـول آن را درعمل پياده کنند. از اين رو مديريت فنــاوري به عنوان مقوله اي ميان رشته اي، سعي در يکپارچه سازي ديدگاه مديران به تحقيقات، انتقال فناوري، توسعه محصولات و فرايندهاي جديد، تجاري سازي فناوري، کسب توان رقابتي ازطريق فناوري و درنهايت يکپارچه سازي تمامي اين موارد در استراتژي کلي بنگاههاي اقتصادي داشته و در سطح کلان، به مديران عالي کمک مي کند تا به سياستگذاريهاي مناسب، تمامي تلاشهاي پراکنده ملي در مسير توسعه فناوري را هماهنگ و جهت دهي کرده و با فراهم آوردن زيرساختهاي لازم و حضور هوشمندانه، موجبات توسعه پايدار و افزايش توان رقابت ملي را فراهم آورند.

منابع و ماخذ

1 – مديريت تکنولوژي، رمز موفقيت در رقابت و خلق ثروت، طارق، خليل، ترجمه سيدکامران باقري و ماهور ملت پرست، انتشارات پيام، متن، 1381 ص 48

2 – NATIONAL RESEARCH COUNCIL. (1984), MANAGEMENT OF TECHNOLOGY THE HIDDEN COMPETITIVE ADVANTAGE. NATIONAL ACADEMY PRESS, WASHINGTON. DC. REPORT N9. CEST-CKOSS-6.P: 15

3 – JOHN N. SKILBEK & CRAIG M. CRUICK SHANK, (1997), “INNOVATION IN TECHNOLOGY MANAGEMENT, THE KEY TO GLOBAL LEADERSHIP” PICMET/, P:206

4 – ROUSSEL P, K. SAAD & T.ERICKSON, 1991, THIRD GENERATION R&D HARVARD BUSINESS SCHOOL PRESS ROTHWELL R. (1977), THE CHARACTERISTICS OF SUCCESSFUL INNOVATORS AND TECHNICALLY PROGRESSIVE FIRMS, R&D, MANAGEMENT, VOL, P:191-206

MILLET, SM, (1990), THE STRATEGIC MANAGEMENT OF TECHNOLOGICAL R&D: AN IDEAL PROCESS FOR THE 1990, INT. TECHNOLOGY MANAGEMENT, VOL 10, P:64-66

5 – DREJER A, (1990), FRAMEWORK FOR THE TECHNOLOGY MANAGEMENT OF TECHNOLOGY.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *